نوشابه‌ی زمزم بزرگ

رفته بودم سوپر مارکت ، یه خانم مسن وارد مغازه شد 

همونجا دم در گردنشو کج کرد و رو به فروشنده گفت : پسرم من اومدم گدایی و شروع کرد ادای گریه کردن رو دراوردن و ادامه داد: دخترم بیمارستان بستریه دلش نوشابه‌ی زمزم سیاه بزرگ میخواد 

پسر گفت : مادر نوشابه‌های من پپسیه، زمزم ندارم

احساس کردم میخواد بپیچونه ولی انگار تاثیری نداشت 

خانم گفت : اشکال نداره، فقط نوشابه‌ی سیاه بزرگ باشه 

پسر رفت از تو یخچال یه نوشابه بزرگ مشکی بهش داد 

خانم کلی تشکر کرد بعد هم بسته‌های چوب شور روی میز رو بوسید گفت: چون نمیتونم دستاتو ببوسم اینا رو بوس کردم 

بعدشم رفت 

نمیدونستم باید بخندم یا گریه کنم! 

حالا چه اصراری داشت حتما بزرگ باشه :|

۵ لایک :)
آشنای غریب ۲۲ آذر ۰۱ , ۱۲:۳۷

دوران سختی شده واقعا.

نمیدونه اعتماد کنه یا نه؟!

اره دقیقا .

حالا من شنیدم که بهتره وقتی درخواست میکنن حتی شده یک مبلغ ناچیزی کمک کنید 
دیگه نمیدونم

یاسمن گلی :) ۲۳ خرداد ۰۲ , ۲۳:۵۰

میخواستن دور همی بشینن بخورن لابد!

احتمالا:)))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان